بچه که بودی با گلهای قالی حرف می زدی و همبازی هات تشتک های نوشابه بودند. کسخل بودی دست خودت هم نبوده البته. امکانات کم بوده. امروز نشستی تو اتاقت سیگار می کشی و پوست لبت را می جوی. پسربچه ی همساده زیر پنجره ی اتاقت ترقٌه می زند بعد اضافه می کند یاح یاح یاح و در می رود تو کوچه. زیر لبی می گویی "برم کونش بذارم تخم سگ رو". یکی از گلهای قالی می گوید: سیکـتیر بابا.
۲ نظر:
gole ghali eshtebah mige , vaghti rah mide ke koone yeki bezari , bayad bezari
gole ghali eshtebah mige , vaghti rah mide ke koone yeki bezari , bayad bezari
ارسال یک نظر